Description
بخشی از کتاب:
نمیدونی چرا امشب یهو همهچیزت متوقف شد …
مغزت … دلت … دستت …
نمیدونی چیکار کنی …
چرا دندوناتو محکم بهم فشار میدی … ؟
گریهات گرفته … ؟
فکر میکنی حروم شدی ها … ؟
خوب گریه کن … چرا داری زوزه میکشی … ؟ !
حیرونی … میری به چهارده پونزده … سال پیش …
داشتی با بهار میرفتی به کانادا … یه درس نیمهتموم داشتی اونجا …
و یهو قسمت …
خوب اگه قسمتت بوده ناله نکن …
باشه …