Description
در نيست
راه نيست
شب نيست
ماه نيست
نه روز و نه آفتاب،
…ما بيرون ِ زمان ايستادهايم
با دشنهی تلخي
در گُردههای ِمان
هيچکس
با هيچکس
سخن نميگويد
که خاموشي
به هزار زبان در سخن است
در مردهگان ِ خويش
نظر ميبنديم
با طرح ِ خندهيي
و نوبت ِ خود را انتظار ميکشيم
بيهيچ خندهيي!