Description
مسخ داستان فردی به نام گرهگوار است. یک روز صبح گروهگوار هنگامی که از خواب برمیخیزد متوجه میشود که به سوسکی قهوهای تبدیل شده است. گرهگوار در عوض آنکه از این تغییر حیرت کند آن را به عنوان یک اتفاق ناگوار میپذیرد. او تلاش میکند همسوییای میان زندگی انسانیاش و این مسأله که او سوسکی غولپیکر شده ایجاد کند. در عین حال او باید نفرت اعضای خانوادهاش نسبت به خودش را هم بپذیرد. رفته رفته گرهگوار تبدیل به موجودی منفور در خانواده میشود و او میخواهد با این وضعیت کنار بیاید.